گربه فارسي روي شيرواني داغ جهاني


 

نويسنده: فرشاد مهدي پور




 

نگاهي به بودها و نمودهاي بين المللي رسانه اي ايران
 

يک نظريه قديمي در حوزه ارتباطات مي گويد «ممکن است رسانه ها نتوانند به مردم بگويند چگونه فکر کنند، اما مي توانند به آنها بگويند درباره چه چيزي بينديشند.» اين نظريه که عمري بيش از نيم قرن ندارد، اساس تئوري فعاليت شبکه هاي خبري فرامليتي را تشکيل مي دهد؛ برجسته سازي آنچه مورد نظر شمالي هاست (جهان سلطه) براي جنوبي ها (کشورهاي در حال توسعه)، نظم جهاني وعده داده شده پس از فروپاشي شوروي، همان گونه که ساموئل هانتينگتون آن را روايت مي کند، به تولد ابرقدرتي تنها منجر شد که مي خواست جهاني تک قطبي را پديد آورد. اين نظم نوين، فراتر از چهارچوب هاي سخت و خشن، خود را در بستري فرهنگي عرضه مي کرد و رسانه هاي جهانشمولش، بزرگ ترين ابزارهاي تحقق اين رويا بودند. جريان عمومي عالم البته رفته رفته دچار تغييراتي شد که عمق آن را در پيدايي جامعه مجازي بايد تحليل کرد و برخي پديده هايش نظير شبکه تلويزيوني الجزيره. اين تغييرات دست اندازهايي را در مسير نظم نوين جهاني پديد آورد؛ و اين تازه آغاز ماجرا بود.
 
جوزف ناي، واضع ايده قدرت نرم، از ابزار ديپلماسي عمومي به عنوان يکي از پرکاربردترين روش هاي عملياتي در حوزه جنگ نرم سخن مي گويد. چيستي و چگونگي و ماهيت ديپلماسي عمومي، فراتر از اين مجال است؛ اما همين قدر مي توان گفت که سه نمود ديپلماسي عمومي را در حوزه فعايلت هاي رسانه اي، تبادل استاد و دانشجو و سرانجام مراودات گسترده فرهنگي مي توان مورد بررسي قرار داد. برخي نظريه پردازان نيز دلايلي براي راه اندازي برنامه هاي بين المللي از سوي کشورهاي مختلف ذکر کرده اند، اين دلايل عبارتند از: «افزايش سطح پرستيژ ملي»، «ايجاد تصوير انعطاف پذير همراه با تقويت سياست خارجي» و «برقراري ارتباطات ميان فرهنگي».
با چنين پيش فرض هايي در صحنه اي که آکنده از مجادلات فراگير قدرت هاي نرم است، جمهوري اسلامي که داعيه دار ساختار شکني در مدرنيته است، حتماً حرف هاي بسياري براي گفتن دارد که به گوش بسياري نيز نرسيده. کاراترين رسانه انقلاب اسلامي در طول سه دهه گذشته، نام و ياد و کلام حضرت روح الله (ره) بوده که در توده هاي وسيعي اثر کرده است.
اما عصر جديد رسانه اي، لوازم و الزامات خود را بر فرايندهاي جديدتر تحميل مي کند. بخشي از اين نکات الزام آور، به مقضيات جهاني شدن باز مي گردد که اگر فردي يا کشوري نخواهد حتي در اين جهان حضور به هم برساند، مجبور به تن دادن به فنون پروژه جهاني سازي خواهد شد. مثال بارز آن، راه اندازي ده ها شبکه خبري و سرگرم کننده ماهواره اي بر فراز کشوري همچون ايران است که اساساً مرزهاي حاکميت ملي را به وضوح نقض کرده و جز جدال در همان فضاي مواج، راه ديگري در پيش رويش گشوده نيست.

نقطه حرکت
 

11 سپتامبر، نقطه عطف تاريخ اسلام ستيزي بود که بر چکاد آن ايده «محور شرارت» قرار داشت و «ايران». اين حمله سهمگين بعد از يک دهه از طرح نظريه تهاجم فرهنگي، جمهوري اسلامي را وادار کرد تا سرانجام در جايي گام بگذارد که تنها عرصه يکه تازي غول ها بود و اگر الجزيره نيز توانسته بود از آن ميان به سلامت بگذرد، بخش بزرگي از آن نشان تکميل پازل بازي عرب از سوي قطر و چراغ سبز نظام سلطه را در خود داشت.
آغاز فروردين سال 82، ضرب الاجل ايالات متحده براي حمله به عراق بود و همين زمان، مهلت ايران براي راه اندازي شبکه خبري عربي «العالم». «العالم» در آخرين روزهاي اسفند 81 متولد شد و در کشوري مانند عراق که همه زيرساخت هاي مخابراتي اش، در کمتر از چند هفته نابود شده بود دريافت شبکه اي خبري و منتقد، با استفاده از آنتن هاي کوچک روي بام ها يک فرصت طلايي به شمار مي رفت. آمريکايي ها اين نکته را خوب و اندکي دير دريافتند چرا که العالم در بازه زماني حضور اوليه اش توانست روي افکار عمومي ساکنان بين النهرين تأثير گذار باشد.
تا رسيدن به تجربه شبکه خبري انگليسي زبان، چهار سال زمان لازم بود تا از قوت ها و ضعف هاي مولود قبلي درس گرفته شود و ايده هاي مبتکرانه تر، با پوشش وسيع تر و پر نفوذتر عملياتي شود. تير 86 «پرس تي وي» آغاز به کار کرد؛ آن هم با هويتي دوگانه که مي توانست امکان حضور و فعاليت آزادانه تر آن را در همه نقاط دنيا فراهم کند. نکته جالب توجه ديگر در «پرس تي وي» نحوه پر سرو صداي به کارگيري مجريان آن بود که در همان بدو امر، شهرتي سريع برايش به ارمغان آورد.

زاويه متفاوت
 

شبکه هاي خبري ايران، با تاکيد بر يک نگاه پست مدرنيستي وارد فضاي رسانه اي شده اند. آنها مي گويند مي خواهند صداي مردماني باشند که صدايشان کمتر شنيده مي شود. اين انگاره، در درون خود فرضي نهفته دارد و آن اينکه مردماني هستند که آواهايي دارند و کسي آنها را نمي شنود. اين گروه چه کساني اند و در کجايند؟
طبق همان انگاره پيش گفته، اقليتي نظير رنگين پوستان يا زنان، در چهارچوب اين صداهاي خفته تعريف مي شوند و واضح است که صدايشان کمتر از ديگران شنيده مي شود. در مقياسي جهاني و متناسب با تعاريف ايدئولوژيک حاکم بر انقلاب اسلامي، دسته هاي بزرگي از شيعيان، مسلمانان سني مذهب خواهان تغيير، گروه هاي تحت انقياد در جوامع مدرن غربي و تقريباً مردمان تمامي کشورهاي در حال توسعه اي که زير فشار ايالات متحده قرار دارند، به طرزي ويژه همه هواخواهان آزادي قدس شريف در چهارچوب اين تعريف قرار مي گيرند و جامعه هدف بسيار بزرگي را شکل مي دهند.
نگاهي به مجموعه کارشناسان و ميهماناني که در استوديوهاي متعدد شبکه هاي خبري ايراني در اقصي نقاط عالم حضور پيدا مي کنند، نشان مي دهد که تلاشي وسيع و پيگير براي ايجاد پوشش مناسب اطلاعاتي درباره اين گروه ها در جريان است و از آنجا که با منطقي شبکه اي، اين حوزه ها مثل گلوله برفي که از نوک کوه ها رها شده، توسعه مي يابند مي توان اميدوار بود که تحقق شعار مذکور اجرايي تر شود.

سوالات وجودي
 

بودن در محيطي نامطمئن يک موضوع است و کار کردن در آن موضوعي ديگر. شما مي توانيد خبرنگاراني در عراق داشته باشيد. آيا اينها الزاماً به معناي پوشش خبري وسيع و تأثير گذارانه است؟ سوال ديگر اين است که اساساً مبادي خبررساني دنياي امروز در کجا قرار دارد و آيا واقعاً هر رسانه اي يک رساناست؟ مساله جالب توجه تر آن است که رعايت پارادايم يا پارادايم هاي معرفتي حاکم بر جمهوري اسلامي چه ويژگي ها يا تفاوت هايي را براي يک رسانه خبري فراهم مي آورد و آن را از سايرين متمايز مي کند؟ اساساً الگوي هنجاري رسانه اي جمهوري اسلامي چيست تا بتوان بر اساس آن، چهارچوب هاي کاري را تعريف کرد؟
نظر کردن به امر رسانه برون مرزي، فهرستي بلند بالا از پرسش ها را پيش رو قرار مي دهد. همين روزها و ماه ها، تجربه خلاقانه iFILM توانسته مخاطبان گسترده اي در خاورميانه و شمال آفريقا براي ايران به وجود آورد؛ اما آيا به راستي راه اندازي برنامه هايي به سبک مسابقات و شوهاي تلويزيوني عربي در آن مي تواند مخاطبان تشنه اش را به قدر کفايت براي ديدن چنين شبکه اي مجاب کند؟
مزيت نسبي اوليه جمهوري اسلامي، دور شدن از کليشه هاي رايج رسانه اي است و نبايد چنين هويت يابي پرهزينه اي را به سادگي از دست داد. نمونه ديگر آن، مولد نبودن پايدار (نه قطعي) در مناطق بحراني و خبرساز است. اگر چه «العالم» در حوزه انقلاب هاي عربي توانسته در کشورهايي نظير مصر و بحرين، همانند يک بازيگر حاضر و فعال عمل کند، اما اولاً اين ميزان هميشگي نبوده و ثانياً از گستردگي کافي در ساير کشورها برخوردار نيست.

فراز و نشيب
 

رسانه هاي خبريِ تصويري ايراني در حدود يک دهه فعاليت شان، کوشيده اند تا برخي هنجارهاي رايج جهان رسانه، دگرکوني هايي را هرچند محدود اعمال کنند. در يک نمونه جالب مي توان به رفتارهاي تناقض آميز کشورهاي مدعي آزادي در حوزه رسانه اشاره کرد که برخي از آنها در مورد رسانه هاي برون مرزي جمهوري اسلامي صادق نيست. مثلاً در اساسنامه راديو صداي آمريکا تاکيد شده که اين راديو بايد بي طرف باشد، نماينده تمام آمريکايي ها باشد و نهايتاً مروج سياست هاي دولت اين کشور، روشن است که رعايت اين پيش فرض ها در عمل، ناشدني و پرتضاد است. نکته ديگر در همين مورد، عدم وجود مجوز پخش برنامه هاي صداي آمريکا در داخل اين کشور است، تا مخاطبان تحت تأثير القائات (بخوانيد دروغ پردازي ها) آن قرار نگيرند؛ حال آنکه در ايران تقريباً تمامي برنامه هاي برون مرزي، قابل ديدن و شنيدنند.
اتفاق قابل بررسي ديگر، به کارگيري فنون و ابتکارات مختلف رسانه هاي غربي و عربي، با روش هاي وارونه سازي است. در حوادث پس از انتخابات 88، رسانه هاي مذکور در شيوه هاي اطلاع رساني خود عليه ايران، روش هايي را به کار گرفتند که نوعاً تا آن زمان سابقه نداشت و اين بار در وضعيت انقلاب هاي عربي يا حتي شورش اخير در انگلستان، رسانه هاي خبري ايراني هم تاکتيک هاي فعالي براي اطلاع رساني متقابل به کار گرفتند.
منبع: نشريه همشهري آيه شماره6